معنی

خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن
سایر معانی: سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رهانیدن، نجات از گناه، رستگاری، جان کرو رنسوم (شاعر آمریکایی)، غرامت جنگی

دیکشنری

فدیه
اسم
ransom, sacrificeفدیه
ransom, blood money, wergildخون بها
sacrifice, ransom, redemptionفدا
ransomجزیه
فعل
ransomفدیهدادن
ransomازادی کسی یا چیزی را خریدن

ترجمه آنلاین

باج دادن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.