تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن سایر معانی: (با بی میلی) موافقت کردن، گردن نهادن [حقوق] رضایت دادن با سکوت، بطور ضمنی اعراض کردن از حق، تسلیم شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حکمیت کردن سایر معانی: داوری کردن، حکم شدن، (اختلاف را) از طریق حکمیت حل کردن، به داور مراجعه کردن، کدخدامنشی کردن، حکمیت کردن در، فیصل دادن، فتوی دادن
کفاره دادن، جبران کردن، جلب کردن، خشم کسی را فرونشاندن، جلب رضایت کردن سایر معانی: (مهجور) موافق بودن، توافق داشتن، 1 - فورا، به تندی 2- در همان زمان، همدل، متوافق، متفق، یک دل و یک زبان، مت ...
موافقت کردن، وفق دادن، مطابقت کردن، همنوایی کردن، پیروی کردن سایر معانی: همانند شدن یا کردن، همسان شدن یا کردن، یکجور کردن، سازگار شدن، دنباله روی کردن، همرنگ جماعت شدن، هم نوا شدن یا کردن، ...
اصلاح کردن، شیرین کردن، ملایم کردن سایر معانی: (نادر)
قاضی، کارشناس، دادرس، محاکمه کردن، حکم دادن، تشخیص دادن، داوری کردن، قضاوت کردن سایر معانی: قاضی (از پهلوی: کادیک)، دادور، (مسابقات یا اختلافات و غیره) داور، خبره، ـ شناس، دارای نظر صائب در، ...
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
دوباره متحد یا یکپارچه کردن یا شدن (رجوع شود به: unite بعلاوه ی re-)، دوباره بهم پیوستن