judge
معنی
سایر معانی: قاضی (از پهلوی: کادیک)، دادور، (مسابقات یا اختلافات و غیره) داور، خبره، ـ شناس، دارای نظر صائب در، (در دادگاه) قضاوت کردن، کادیک کردن، دادرسی کردن، (مسابقه و اختلاف و غیره) داوری کردن، مورد قضاوت قرار گرفتن، نظر دادن، تخمین زدن، برآورد کردن، سنجیدن، حدس زدن، اندیشیدن، فکر کردن، (تاریخ یهود) هر یک از داوران، فرمانداری کردن، حکم کردن (رجوع شود به: decree)، فتوی دادن
[حقوق] قضاوت کردن، قاضی
[ریاضیات] داور