شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محترق، منفجر شونده سایر معانی: متمایل به منفجر شدن، ماده ی منفجره (مانند باروت)، مواد انفجاری، مواد منفجره، انفجاری، پکشی، ترکیدنی، فرازدی، منفجره، ترکشی، (آواشناسی) رجوع شود به: plosive [عم ...
طلوع، سرسبز سایر معانی: درحال ترقی، پیشرفت کننده، رشدکننده، اباد
هیستریایی، تپاک، دژ آشفته، پرتپاک، پرشور و تشنج، بسیار خنده دار، روده بر کننده، دچار تپاکی
بسیار توانا، داراى قدرت کامل، نیرومندتر از دیگران، غالب [علوم دامی] توانایی یکی از والدین در ایجاد خصوصیات خودش در فرزندش می باشد به طوری که فرزندان بیش از حد معمول شبیه او یا شبیه یکدیگر می ...
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو سایر معانی: فراگستر، پراکنده، پررواج، فراوان، سرشار
وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه سایر معانی: نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست ...
نوعی پوسیدگی که بهسرعت گسترش مییابد و بهطور همزمان چندین دندان را درگیر میکند|||متـ . پوسیدگی حاد acute caries [پزشکی - دندانپزشکی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان