عاصی، شخص یاغی، شخص متمرد، سرباز یاغی سایر معانی: شورشی، یاغی، متمرد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یاغی، فتنه انگیز سایر معانی: اهل شورش و تمرد، وابسته به تمرد، شورش آمیز و تمرد آمیز
متناوب، غیر مداوم، خاموش و روشن، شل کن و سفت کن، بگیر و ول کن [ریاضیات] متناوب، نوبتی، قطع و وصل
اصلی، اساسی، بسیار کهن، خاستگاهی، اصل نخستین سایر معانی: ازلی، آغازین، جهان آغازین، جهانزادی (رجوع شود به: primitive و primeval)، غیر ناشی از چیز دیگر، نافراگردی، نازاده، عنصر نخستین [زمین ش ...
بندرت، ندرتا، بسیار کم، خیلی کم سایر معانی: به ندرت، گهگاه، کم، کمتر [نساجی] به ندرت - ندرتاً - گاهی
شگفت انگیز، گزاف، حیرت اور، بهت اور سایر معانی: منگ کننده، گیج کننده، بهت آور، حیرت انگیز، عجیب
دگرگونی، تبدیل، تغییر شکل سایر معانی: دگردیسی، ترادیسی، عوض شدگی، ترا ریختی، دگرش، رمش، گهولش، دگرسانی، (زبان شناسی) گشتار، تاویل، دگرسازی، تبدیل صورت، وراریخت [شیمی] تبدیل [عمران و معماری] ...
نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع سایر معانی: پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور ...
طرفدار، متعصب، مجاهد، فدایی، جانفشان، ادم متعصب یا هواخواه سایر معانی: (z بزرگ - یهودیان باستان) نام فرقه ی افراطی که با سلطه ی رومیان در فلسطین مبارزه می کرد، غیور
مولکولی که الکترون زوجنشده دارد و درعینحال دارای بار منفی کامل است [شیمی]
واژههای مصوب فرهنگستان