صرف کردن، مصرف کردن، خرج کردن سایر معانی: هزینه کردن، گساردن، تحلیل بردن، ته کشاندن [ریاضیات] مصرف کردن، از دست دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرد کردن، بر انداختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن سایر معانی: ریشه کن کردن، نابود کردن، از بین بردن، منقر کردن
اخاذی کردن، بزور گرفتن، زیاد ستاندن، بزور تهدید یا شکنجه گرفتن سایر معانی: (بازور یا تهدید یا سو استفاده از مقام و غیره) گرفتن، درکشیدن، به زور ستاندن، (در فروش) اجحاف کردن [حقوق] اخاذی کردن ...
ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن سایر معانی: بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غ ...
نمای خارجی، جبهه، نمای سر در، سر در سایر معانی: نمای سر در، جبهه، نمای خارجی [عمران و معماری] نما - روی کار
نام، شهرت، سر بلندی، اوازه، سابقه، معروفیت، علم کردن، مشهور کردن سایر معانی: ناموری، نیکنامی، بهنامی، آوازه، خوش نامی، نامداری، نام آوری، بلندآوازگی، سرشناسی، (قدیمی) شایعه، زبانزد ...
وانمود کردن، بخود بستن، جعل کردن سایر معانی: تظاهر کردن به، خود را به... زدن، (در اصل) شکل دادن به، دیس دار کردن، (حرف یا شایعه یا داستان و غیره) از خود درآوردن، دروغ پردازی کردن، اختراع کرد ...
چرک، گندیدن، چرک کردن سایر معانی: چرک کردن (زخم و غیره)، گزک زدن، پوسیدن، فاسد شدن، (مجازی) بد تر شدن، فساد
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
عداوت، عداوت کردن سایر معانی: (دشمنی سخت و دراز مدت به ویژه میان دو خانواده یا طایفه) دشمنی دیرین، خصومت خانوادگی، عداوت ریشه دار، دشمنی کردن (به طور شدید و دراز مدت)، خصومت ورزیدن، زمینی که ...
(در مسابقات دو و میدانی) ورزش میدانی (مانند پرش طول و پرتاب وزنه و غیره)، ورزش قهرمانی میدانی، مسابقات صحرایی
جدلی، قانونی، دادگاهی، بحثی، مربوط به سخنرانی سایر معانی: ستیهشی، مناظره ای، (وابسته به کاربرد علم به ویژه علم پزشکی در حل مسایل حقوقی به ویژه جنایات) پزشکی قانونی، کالبدسنجی [حقوق] مربوط به ...