معنی

صرف کردن، مصرف کردن، خرج کردن
سایر معانی: هزینه کردن، گساردن، تحلیل بردن، ته کشاندن
[ریاضیات] مصرف کردن، از دست دادن

دیکشنری

خرج کردن
فعل
spend, expend, outlay, disburseخرج کردن
spend, conjugate, expend, have, inflect, put onصرف کردن
consume, use, eat, expend, use up, wasteمصرف کردن

ترجمه آنلاین

خرج کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.