اندوختن، بدست اوردن، پیدا کردن، حاصل کردن سایر معانی: (با کوشش) به دست آوردن، تحویل کردن، سبک کردن، فرا گرفتن، آموختن، صاحب شدن، مالک شدن، یافتن [کامپیوتر] به دست آوردن - به دست آوردن یک فای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار سایر معانی: کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نما ...
دارای پشت، پشتی دار، پشت گرم سایر معانی: دارای پشتی یا تکیه گاه (معمولا در مورد صندلی و غیره)
بانی خیر، نیکوکار، ولینعمت، واقف، صاحب خیر سایر معانی: کریم (به ویژه کسی که در امور خیریه فعال است)، آدم خیر، بهمنش
حامی، تقویت کننده، ترقی دهنده، زیاد کننده، تشدید کننده، بالا برنده سایر معانی: پشتیبان، جانبدار، (برق) توان افزا، دستگاهی برای کنترل و افزودن ولتاژ، ولت افزا، بوستر، (رادیو و تلویزیون) تقویت ...
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
تجاهل کردن، اغماض کردن، چشم پوشی کردن سایر معانی: (در مورد چیزهای بد) نادیده انگاشتن، موافقت ضمنی کردن، مسامحه کردن، سر وسرداشتن
سر یکی کردن، هم پیمان شدن، توطئه چیدن برای کار بد، در نقشه خیانت شرکت کردن سایر معانی: تبانی کردن، توطئه کردن، در خفا نقشه کشیدن، (برای کارهای بد) هم قسم شدن، همکاری کردن، دست به دست هم دادن ...
ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن سایر معانی: رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کر ...
شتابان، تسریع کردن در، پیش بردن سایر معانی: تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن، (نادر) گسیل کردن، (برای انجام کاری) فرستادن، (رسما) صادر کردن، به سرعت انجام دادن ...
تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر سایر معانی: مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت [زمین شناسی] دنباله رو ...
بر انگیختن، تحریک کردن سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن ...