acquire
معنی
اندوختن، بدست اوردن، پیدا کردن، حاصل کردن
سایر معانی: (با کوشش) به دست آوردن، تحویل کردن، سبک کردن، فرا گرفتن، آموختن، صاحب شدن، مالک شدن، یافتن
[کامپیوتر] به دست آوردن - به دست آوردن یک فایل برای ویرایش از یک منبع انالوگ . مانند یک اسکنر یا ورودی ویدیو نگاه کند به فرم گارد مشابه اینپورت جز آنکه تصویر از یک فایل نمی آید
[حقوق] کسب کردن، تحصیل کردن، بدست آوردن
[ریاضیات] به دست آوردن
سایر معانی: (با کوشش) به دست آوردن، تحویل کردن، سبک کردن، فرا گرفتن، آموختن، صاحب شدن، مالک شدن، یافتن
[کامپیوتر] به دست آوردن - به دست آوردن یک فایل برای ویرایش از یک منبع انالوگ . مانند یک اسکنر یا ورودی ویدیو نگاه کند به فرم گارد مشابه اینپورت جز آنکه تصویر از یک فایل نمی آید
[حقوق] کسب کردن، تحصیل کردن، بدست آوردن
[ریاضیات] به دست آوردن
دیکشنری
به دست آوردن
فعل
accumulate, acquire, hive, lay in, salt away, storeاندوختن
get, obtain, gain, reap, procure, acquireبدست اوردن
find, detect, discover, gain, acquire, earnپیدا کردن
obtain, acquire, afford, generate, getحاصل کردن
ترجمه آنلاین
بدست آوردن
مترادف
access ، achieve ، amass ، annex ، attain ، bring in ، buy ، catch ، collect ، cop ، corral ، earn ، gain ، gather ، get ، get hands on ، get hold of ، grab ، have ، hustle ، land ، latch onto ، lock up ، pick up ، procure ، promote ، rack up ، scare up ، secure ، snag ، take ، take possession of ، wangle ، win