foment
معنی
بر انگیختن، تحریک کردن
سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن
سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن
دیکشنری
فوم
فعل
prod, arouse, infuse, roust, excite, fomentبر انگیختن
stimulate, annoy, arouse, incense, agitate, fomentتحریک کردن
ترجمه آنلاین
برانگیختن
مترادف
abet ، agitate ، arouse ، brew ، cultivate ، encourage ، excite ، fan the flames ، foster ، goad ، incite ، nurse ، nurture ، promote ، quicken ، raise ، set ، set on ، sow the seeds ، spur ، start ، stimulate ، stir up ، whip up