معنی

بر انگیختن، تحریک کردن
سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن

دیکشنری

فوم
فعل
prod, arouse, infuse, roust, excite, fomentبر انگیختن
stimulate, annoy, arouse, incense, agitate, fomentتحریک کردن

ترجمه آنلاین

برانگیختن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.