پیشین، قبلی، مقدم، جلوتر، سابقی، اسبقی سایر معانی: (زمان یا ترتیب) پیشین، سابق، اسبق، پیش، پیشتر، (عامیانه) قبل از موعد، پیشرس، شتاب آمیز [ریاضیات] پیشین، قبلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سابق، سابقا سایر معانی: پیشتر، قبلا [نساجی] قبلا
پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون، پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، از پیش فرستاده شده، تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفت ...
قبلا، سابقا سایر معانی: پیشین، سابق، erst سابقا
پیشین، قبلی، پیش، جلوی، درجلو، پیش سایر معانی: (واقع در جلو چیزی دیگر) جلوی، پیشی، جلو، قدام، قدامی، (قدیمی) در برابر، (در قسم خوردن) بهـ، جلو کشتی، به سوی جلوی کشتی، سینه ی کشتی، به سوی سین ...
یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی سایر معانی: یک بار، یک دفعه، هرگاه، هرگز، اصلا، قبلا، پیشترها، یک روزی، یک مرحله، یک درجه، یک نسل، همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، ...
یک زمانی سایر معانی: پیشین، قبلی، سابق، یکوقتی، سابقا
سبقت، برتری، تقدم، پیشی، امتیاز، اولویت، حق تقدم سایر معانی: ارجحیت، سابقه، (رده بندی سفرا یا کارمندان و غیره برحسب) ارشدیت (precedency هم می گویند)، پیشتر یا ارجح بودن (از نظر زمان یا رتبه ...
نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع سایر معانی: زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع
بی مورد، نا بهنگام، بی موقع، بیگاه سایر معانی: در وقت نامناسب، بیجا، پیش از موقع، زودرس، نامعقول، غیر منتظره