دلهره، حس، عقیده قبلی نسبت بچیزی، روشن بینی قبلی، احساس وقوع امری از پیش سایر معانی: دلواپسی، دلشوره، (از چیز بد) پیش آگاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر سایر معانی: پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مق ...
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن، قوز کردن، خم کردن سایر معانی: (بدن خود را جمع کردن و به صورت حلقه درآوردن) قوز کردن، کوژ کردن، ...
فراست، بصیرت، کشف، بینش، شهود، درک مستقیم، دریافت ناگهانی سایر معانی: (دانستن یا فراگیری فوری و بدون استدلال و تجربه و ممارست) درون یافت، شم، درون یابی، (هرچیزی که از راه درون یافت آموخته یا ...
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن، امضاء کردن، پاراف کردن، اشاره کردن سایر معانی: نماد، (مغازه یا موسسه - راهنمایی رانندگی) تابلو، (جانور) ر ...
معنی، اظهار، مفهوم، مفاد، تعیین، ابلاغ، نص صریح سایر معانی: چم، آرش، ابلاه [سینما] مفهوم - رسانایی [نساجی] معنا - مفهوم [ریاضیات] دلالت، معنی
ارتباط افکار با یکدیگر، دوهم اندیشی سایر معانی: (پیرا روان شناسی) دور آگاهی، دور همدردی، اندیشه خوانی، ارتباط ذهنی