با اندیشه قبلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر عمدی سایر معانی: غیر عمد، غیر تعمدی، توطئه نشده، از پیش نقشه ریزی نشده، از پیش نقشه ریزی نشده unpremeditated crime تبهکاری از پیش طرحریزی نشده
مشتری، تصادفی، اتفاقی، عارضی، غیر جدی سایر معانی: بختوار، الله بختی، بختی، پیش بینی نشده، همین طوری، گاه به گاه، نامرتب، نامداوم، موقتی، بی ثبات، سطحی، ناژرف، کم، بی دقت، شلخته، شورتی، سر به ...
سریع، روشن، صریح، مخصوص، سریع السیر، ابراز داشتن، ادا کردن، اظهار کردن، بیان کردن، اظهار داشتن، ابراز کردن سایر معانی: (آب میوه و غیره را با فشار دادن گرفتن) افشردن، چلاندن، (شیره یا روغن چی ...
تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا
بی پروا، تند و شدید سایر معانی: (آنچه که با نیرو و شدت زیاد حرکت کند) پرخشونت، پرشدت، دیوسان، (کسی که با شتاب و نسنجیده عمل کند) شتابزده، عجول، بی صبر، ناگه کار، بی قرار و دمدمی، تابع امیال ...
غیر ارادی، غیر عمدی، بی اختیار سایر معانی: خودبخود، ناآگاهانه، ناخواسته، ناپیش خواسته [حقوق] غیر اردای، اجباری، اضطراری
عمدا سایر معانی: عمدی، تعمدا، دانسته، آگاهانه، قصدا، ازروی تعمد، یک کاره
بی فکر، بی دقت، شورتی، بی ملاحظه، بی خرد