چرخۀ فقر [جامعهشناسی] انتقال پدیدۀ فقر از نسلی به نسل دیگر
واژههای مصوب فرهنگستان
فقرزده [جامعهشناسی] کسی یا گروهی که دچار فقر است |||متـ . فقیر
کمبود، کمیابی و گرانی، قحط و غلا سایر معانی: کمداشت، کمیابی، (در اصل) گرانی، گزافی، گرانبهایی، کمبود خوراک، قحطی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فقر، بی چیزی سایر معانی: فقر شدید، مستمندی، تهیدستی، فقر وفاقه، افلاس، عسرت
قحط و غلا، قحطی، تنگ سالی، کمیابی سایر معانی: خشکسالی، (هرگونه کمبود شدید) نایابی، ناداشت، (قدیمی) گرسنگی شدید، جوع، نایابی
(عامیانه) نیازمند (به ویژه به پول)، در عسرت، تنگدست
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو سایر معانی: عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن [حسابداری] عدم کفایت [ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی ...
تهی، خالی، تهی دست، تنگدست سایر معانی: مستمند، فقیر، بی چیز، ندار
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج، نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن سایر معانی: کمبود، کمداشت، کمبود داشتن، کسرداشتن، ناداشت، نایابی، (با: in یا for یا of) نیاز داشتن، بی بهره بودن، پیشو ...
محتاج، واجب، لازم، بایسته سایر معانی: نیازمند، (سخت) محتاج، بی چیز، ندار، تنگدست
کمی، اندک، کمیابی، مقدار کم، قلت، عدد کم سایر معانی: اندکی، کمینگی، ندرت، کمبود، کمداشت، معدود
مسکین، نا سازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال سایر معانی: تنگدست، تهیدست، بی چیز، نیازمند، بی بضا ...