پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن سایر معانی: خورگشت، (خودمانی) کار آسان، شغل بی دردسر، پیک نیک رفتن، (انگلیس) خوراک پیک نیک، حاضری، گوشت شانه ی خوک (که مانند ژامبون ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خورگشتى زیست شناسى : پیک نیکى
بچه بازی، بازی کودکان، بازی کودکان هر کار بسیار آسان
کمدی، نمایش خنده دار، شاد نمایش، نمایش خنده اور سایر معانی: (در اصل) نمایش یا داستان نیک فرجام، شادنامه، (رویداد) خنده دار، مضحک، شوخی آمیز، (نمایش یا فیلم و غیره) نمایش خنده آور و شاد فرجام ...
ساده، ملایم، اسوده، سبک، روان، اسان، سهل، بی زحمت، بدون اشکال سایر معانی: آسان (در برابر: دشوار difficult)، (بی درد و هراس و اشکال) آسوده، مرفه، بی درد سر، بی دغدغه، راحت، آرام، غنوده، راحتی ...
اسان، سهل الحصول، باسانی قابل اجرا سایر معانی: (با تداعی منفی) آسان، سهل، گواشمه، سهل الوصول، (گفتار یا نوشتار) روان (ولی سطحی)، کم محتوا، توام با سهل انگاری، سرسری، (کسی که کار را به آسانی ...
سرسری، سبکی، سبک سری، رفتار سبک، لوسی سایر معانی: جلفی، شادی بی موقع یا نابرازنده، بی وفایی، دمدمی مزاجی
صحرایی، بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد، بیرونی سایر معانی: در هوای آزاد، در بیرون، بیرون از ساختمان، بیرون، بیرونی، صحرایی، در هوای آزاد انجام شده [سینما] محوطه بیرونی - نمای دور خارجی [ز ...
گردش بیرون شهر، تفرج، وابسته به گردش یا سفر کوتاه سایر معانی: سفر تفریحی، گردش، گشت و گردش
(امریکا - خودمانی)، کار آسان، کار بی دردسر، سهل، مثل آب خوردن، زود تسلیم، گولو، مطیع، هالو