کالسکه، اتوبوس، مربی، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن سایر معانی: (ورزش و هنر پیشگی و غیره) مربی، سرپرست امور ورزشی، سرمربی (بیشتر می گویند: head ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرحمالی، نیروی حاصله از کاردستی، کد یمین سایر معانی: (عامیانه) کار سخت بدنی، کد یمین کارپرزحمت، کارسخت
خارج دنیایی، بیرون از جهان یا دنیا سایر معانی: (خارج از جهان فانی) فراجهانی، ورا دنیوی
پزشک خانوادگی، پزشک خانواده، پزشک خانواده یاخانوادگی
التیام دهنده، شفاء دهنده سایر معانی: درمانبخش، درمانگر، شفابخش، التیام بخش، شفا دهنده
مجسم، دارای شکل جسمانی، برنگ گوشتی، صورت خارجی دادن، مجسم کردن سایر معانی: (جسم به ویژه جسم انسانی دادن به) تن مند کردن، تناور کردن، متجسم کردن، گوشت مند کردن، حلول کردن، دیسمند کردن، شکل دا ...
وابسته به مراسم تطهیر، مطهر کننده، تطهیری
ماده، جسم، جنس، جسمی، مادی، اصولی، کلی، مقتضی، اساسی، جسمانی سایر معانی: مطلب، اطلاعات، داده ها، پارچه، قماش، (جمع) لوازم، نیازمندی ها، نیازگان، مصالح، مادی (دارای ماده)، تنی، بدنی، شهوانی، ...
مادیت، ماده گرایی، ماده پرستی سایر معانی: فلسفه ی اصالت ماده، ماتریالیسم (در برابر: ایده آلیسم یا انگارگرایی idealism)
دارو، لوازم پزشکی، ابزار پزشکی، اصلا، اساسا، بطور کلی، بطور عمده، بطور مادی، واقعا
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته، مهم بودن، اهمیت داشتن سایر معانی: پرموته، مادگان، محتوا (در برابر: شکل و سبک و روش)، درون داشت، مقدار، میزان، ظرف، طی، ( ...
دانش طبیعی (جغرافی و گیاه شناسی و زیست شناسی و جانورشناسی و شیمی و فیزیک و زمین شناسی)، (جمع) علوم طبیعی