قالب، چونه، دست زدن اهسته، بموقع، ثابت، بهنگام، اهسته دست زدن به، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن، نوازش کردن، بطور مناسب سایر معانی: مخفف:، حق انحصاری، بوقت، ساختگی، غیر صمیمانه، تند و ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] رسوبات رودخانه ای
پار [ژئوفیزیک] همۀ ایستگاههای گیرندۀ فعال در لرزهنگاری سهبعدی که از چشمۀ نقطهای معینی داده ثبت کنند
واژههای مصوب فرهنگستان
تابلوی سرهم بندی
آبسنگ مرجانی (معمولا کوچک و منفرد)
تخته سرهم بندی، تخته سیم بندی
وصله دار، پینه دار، تیکه تیکه، مرقع
وصله داری، جوربجور، ناجوری
وصلهزنی [مهندسی بسپار - تایر] یکی از روشهای تعمیر تایر که در آن وصلۀ لاستیکی را بر روی تویی سوراخشده میچسبانند
[عمران و معماری] ماده لکه گیری
patchouli گ، نعناع هندی، پچولی
کار سرهم بندی، قلاب دوزی، اش شله قلمکار، چهل تکه، جسته گریخته، وصله دوزی، چهل تکه سایر معانی: آش شله قلمکار، قاتی پاتی، دیمی، ناجور، مرصع