معنی
قالب، چونه، دست زدن اهسته، بموقع، ثابت، بهنگام، اهسته دست زدن به، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن، نوازش کردن، بطور مناسب
سایر معانی: مخفف:، حق انحصاری، بوقت، ساختگی، غیر صمیمانه، تند و سرسری، حاضر جوابانه، تند و خوب آموخته (یا از حفظ شده)، سرضرب، درجا، فوری، (آهسته با کف دست یا هرچیز پهن) زدن، ناز کردن، ضربه ی ملایم زدن، با ضربه های ملایم پهن کردن یا شکل دادن، با صدای تپ تپ دویدن یا حرکت کردن، ضربه ی ملایم (برای تسلی یا تشویق)، ضربه ی ملایم (برای شکل دادن و غیره)، صدای ضربه ی ملایم، تاپ، تپ تپ، قلمبه ی کوچک، کنجله، (گاو و غیره) تپاله، سرگین، پشکل، بی حرکت
سایر معانی: مخفف:، حق انحصاری، بوقت، ساختگی، غیر صمیمانه، تند و سرسری، حاضر جوابانه، تند و خوب آموخته (یا از حفظ شده)، سرضرب، درجا، فوری، (آهسته با کف دست یا هرچیز پهن) زدن، ناز کردن، ضربه ی ملایم زدن، با ضربه های ملایم پهن کردن یا شکل دادن، با صدای تپ تپ دویدن یا حرکت کردن، ضربه ی ملایم (برای تسلی یا تشویق)، ضربه ی ملایم (برای شکل دادن و غیره)، صدای ضربه ی ملایم، تاپ، تپ تپ، قلمبه ی کوچک، کنجله، (گاو و غیره) تپاله، سرگین، پشکل، بی حرکت
دیکشنری
پات
اسم
pat, cake of doughچونه
patدست زدن اهسته
format, template, mold, cast, model, patقالب
فعل
patاهسته دست زدن به
fondle, coax, coddle, pet, pat, babyنوازش کردن
patچونه زدن
patدست نوازش بر سر کسی کشیدن
قید
patبطور مناسب
صفت
fixed, constant, stable, steady, permanent, patثابت
timely, opportune, pat, seasonable, up-to-date, well-timedبهنگام
timely, proper, apropos, seasonable, punctual, patبموقع
ترجمه آنلاین
ضربه زدن
مترادف
apposite ، apropos ، apt ، auspicious ، felicitous ، fitting ، happy ، neat ، opportune ، pertinent ، propitious ، rehearsed ، timely ، to the point