معنی

وصله دار، پینه دار، تیکه تیکه، مرقع

دیکشنری

تکه تکه شده
فعل
vamp, patch, clobber, clout, pieceوصله کردن
patchوصله دوزی کردن
repair, fix, refit, remake, mend, restoreتعمیر کردن
pan, patchبهم جور کردن

ترجمه آنلاین

وصله شده

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.