گشاده دست، دست و دل باز، سخاوتمند، سخی، بخشنده، علنی، دست باز، گشاده دست، گشاده کف، بخشنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار سایر معانی: نگریه، باور، نظر خبره، نظر کارشناس، عقیده ی اهل فن، نظر مردم (افکار عمومی)، (حقوق) نظر قاضی، نظر دادگاه [فوتبال] حریف [حق ...
دارا بودن، بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن سایر معانی: وام دار بودن، قرض داشتن، بدهی داشتن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، سپاسمند بودن، (قدیمی) داشتن، مالک بودن [حقوق] بد ...
پیش بینی، احتیاط، ژرفی، حزم، اقدام احتیاطی، احتیاط کردن سایر معانی: عامل احتیاطی، هوشکاری، از پیش مواظب بودن، پیش هشیاری، پیش آمایی [برق و الکترونیک] احتیاط [حقوق] احتیاط، حزم، اقدام احتیاطی ...
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال ...
دلهره، حس، عقیده قبلی نسبت بچیزی، روشن بینی قبلی، احساس وقوع امری از پیش سایر معانی: دلواپسی، دلشوره، (از چیز بد) پیش آگاهی
چشم انداز، منظره، دور نما، امید انجام چیزی، پیش بینی، انتظار، اکتشاف کردن، معدن کاوی کردن سایر معانی: منظر، نما، دیدگاه، تماشاگاه، بررسی (فکری)، نظر، چشم براهی، چشمداشت، امید، امیدواری، نوید ...
نابینا، دارای چشم تار، نیم کور کردن سایر معانی: (در اصل) کور، نیم کور
تند، از روی بی ملاحظگی، بی پروائی، شتابکاری، دلبازی
عقلانیت، معقولیت سایر معانی: خردپذیری، خردمندی، بخردی
مشهور، خوشنام سایر معانی: شایع، در افواه، گفته شده [حقوق] مشهور، معروف
بار، میخانه، رستوران، کافه سایر معانی: رستوران، کافه