بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت، یکنواختی سایر معانی: طاقت فرسایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمینی، دارای تلوریوم سایر معانی: وابسته به تلوریم (tellurium)، رجوع شود به: tellurian، tellurous دارای تلوریوم
زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی سایر معانی: گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید [برق و الکترونیک] موقت [مهندسی گاز] موقتی
زمین، سرزمین، خاکی، دنیوی، زمینی سایر معانی: وابسته به کره ی زمین، دنیوی (در برابر: اخروی)، این جهانی، کره ی زمین
دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا سایر معانی: بحری
سحر، جادو، اعجاز سایر معانی: انجام دادن اعمال معجزه آمیز، فرجودگری، سحر و جادو، معجزه، کار خارق العاده، خرق عادت
بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی سایر معانی: در آنگاه، در آن وقت، آن وقت(ها)، در آن موقع، در آن هنگام، آنگاه، در آن صورت، بنابراین، به علاوه، اضافه بر آن، (با: now ...
انبار، خزانه، قاموس، گنجینه، فرهنگ جامع، مجموعه اطلاعات سایر معانی: (فرهنگ واژه های هم معنی و متضاد) واژگنج، گنجواژ، فرهنگ معنایی، مخزن [کامپیوتر] فرهنگ جامع .
سحر، جادو سایر معانی: معجزه، فرجود
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء سایر معانی: شی، (معمولا جمع) وضع (اوضاع)، کار(ها)، قلم (اقلام)، (معمولا جمع) متعلقات شخصی، اثاث، لوازم، وسایل، (برای بیان محبت یا همدردی ...
ابر تندری، تندر ابر، آذرخش ابر، ابر صاعقه دار [آب و خاک] ابر تندری
تندر زده، رعد زده، گیج، هاج و واج، رعدزده، صاعقه زده، مات، مبهوت، حیرت زده