نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت سایر معانی: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیرگی، ملالت، افسردگی، تاریکی، دل تنگی، تاریک کردن، تیره کردن، کش رفتن، عبوس بودن، دلتنگ بودن، ابری بودن، افسرده شدن سایر معانی: کم نوری، مز گه، آدرنگ، نژندی، گرفتگی، ابهام، اندوه، نومیدی، ا ...
ذلت، سختی، مشقت، محنت سایر معانی: مضیقه، تنگنا، گرفتاری زندگی، تنگدستی، عسرت، تهیدستی، سختی (زندگی)
جور، حکومت استبدادی، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت ستمگرانه، ظلم وستم سایر معانی: استبداد، خودکامگی، خویشکامی، ظلم و جور، بیداد، بیدادگری، جور jovr
یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن سایر معانی: یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، ...