زاد، فرزند، زاده، سلاله سایر معانی: بچه، اولاد، (حیوان) توله، جوجه، کره، زاد و رود، تخم و ترکه، نسل، اعقاب، نوادگان، پس آیندگان، پیامد، نتیجه، دستاورد، زادو ولد، مبدا، منشا [علوم دامی] 1- نت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه، جوجه، جوجههای یک وهله جوجه کشی، توی فکر فرو رفتن سایر معانی: جوجه های همزاد، توله های همزاد، زادگان، (خودمانی یا به شوخی) بچه ها، زاد و رود، زاغ و زوغ، گروه ویژه (از نظر علایق یا سن و غ ...
فرزند، دختر سایر معانی: (گاهی در مورد حیوان نیز به کار می رود) فرزند مونث، زاده (ی محل یا فرایند یا رویداد بخصوصی)، رجوع شود به: stepdaughter، رجوع شود به: daughter-in-law، دخترخوانده، نادخت ...
نسل، زاده اولاد سایر معانی: نزولی، فروسوی، زیرسوی، نازل، فرودی، شیبدار (descendent هم می نویسند)، نواده، ازتبار (کس یا قوم بخصوص)، خلف، (جمع) اعقاب، نبیره، (چیزی که از چیز دیگر ناشی شده است) ...
توله حیوانات، کره اسب، کره زاییدن سایر معانی: (کره) زاییدن، (اسب یا خر یا قاطر و غیره) کره
اجداد، دودمان، اعقاب، اصل و نسب، سطربندی، سطر شماری سایر معانی: تبار، خاندان، نسب، (جمع) اعقاب، زادش، رجوع شود به: linage [زمین شناسی] سطربندی،اطلاعاتی در مورد منبع داده ها،منشاءدقت و مقیاس ...
بچه حرمزاده