معنی

زاد، فرزند، زاده، سلاله
سایر معانی: بچه، اولاد، (حیوان) توله، جوجه، کره، زاد و رود، تخم و ترکه، نسل، اعقاب، نوادگان، پس آیندگان، پیامد، نتیجه، دستاورد، زادو ولد، مبدا، منشا
[علوم دامی] 1- نتاج ؛ موجود تولید شده بوسیله والدین . 2 - پسمان، باقی مانده .
[ریاضیات] فرزند

دیکشنری

فرزند
اسم
child, son, offspring, daughter, progeny, scionفرزند
offspring, childزاده
offspring, childزاد
progeny, offspring, seedسلاله

ترجمه آنلاین

فرزندان

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.