متحرک، سیار، گردنده، گردشی سایر معانی: قادر به راه رفتن (در مقابل بستری و غیره)، سرپا، (حقوق) تغییرپذیر، فسخ پذیر، وابسته به رهروی، برای راه رفتن، جنبنده، جابه جا شدنی [بهداشت] سرپایی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار سایر معانی: جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته ...
مضطرب، بی قرار، بی آرام سایر معانی: پر تکان، ناراحت، پرالتهاب، ناآرام، بی تاب، بی شکیب، پویا، ماجراجو، لگام شکن، فعال، اهل عمل، ناراضی، تغییر طلب
ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش، خانه بدوش، بی کاره، ولگردی کردن سایر معانی: سرگردان، آواره، عیار، دوره گرد، رذل