حکایت، امثال، قصهء کوتاه سایر معانی: قصه، حدیث، داستان کوتاه و گیرا، (معمولا جمع) (در اصل) حکایات و روایات نامعروف تواریخ یا زندگینامه ها، ضرب المثل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفسیر، تقریظ، سفرنگ، رشته یادداشت، گزارش رویداد سایر معانی: گزاره، گزارش، گزارنامه، حواشی، (معمولا در جمع) شرح تاریخ برمبنای تجربیات شخصی، درجمع گزارش رویداد [سینما] بیان توصیفی - گفتار - گف ...
سیما، حالت، بیان، قیافه، عبارت، تجلی، ابراز، کلمه بندی سایر معانی: به زبان آوری، آب و تاب، روش بیان، شور، حال، اصطلاح، صورت، زبانزد، هشته، بیانگر، نشانه، گویا، نشانگر، (قیافه یا حرکات و غیره ...
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت سایر معانی: وکالت، نمونه، تصویر، عکس، تجسم، تنمندگری، تندیسگری، فرتور، بازنمایی، تصویرگری، تناوری، تن بخشی، وانمود، اظهار، بازنمود، تظاهر، هیئت ...
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل سایر معانی: شایعه، ماجرا، قضیه، ماوقع، رویداد، شوخی، جوک (joke)، لطیفه، رجوع شود به: short story، طرح داستان، رشته ی داستان، (عامیانه ...
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه سایر معانی: بازنمود، شرح ما وقع، شایعه، حرف مفت، دروغ، کذب، (قدیمی) حساب، بر آورد، محاسبه، برشمارش، خبرکشی