فوران گر، فورانی، احساساتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیج، مبهم، مه دار، نا معلوم سایر معانی: مه آلود، گرفته، غبارآلود، (کمی) دودآلود (از fog روشن تر و خفیف تر است)، نامشخص، ناروشن، مه گرفته
پرشور و حرارت، پراحساسات، برانگیخته، تهییجشده، بهوس افتاده، به جنبش درامده
رسیدن، بالغ شدن، سرباز کردن سایر معانی: چرک کردن، شوخگین شدن، ریم آوردن، (کورک و غیره) سر باز کردن، سرباز کردن دمل
مدخل، دهانه، بیان، غنچه، دهان، دهنه زدن، در دهان گذاشتن، ادا و اصول در اوردن، فرمودن، گفتن سایر معانی: دهن، پوز، فم، نان خور، عائله، دهان کجی، شکلک، مصب، سر، در، (به صورت دکلمه یا لحن مصنوعی ...
بسط، توسعه دادن، استراحت کردن سایر معانی: گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن
گوشتالو، مغزی، خمیری، کاغذی سایر معانی: خمیر مانند، نرم و آبدار، (میوه) پر گوشت، شاداب (pulpous هم می گویند)
دردآلود، (آبگونه) کدر، گل آلود، درمورد مایع پر از ذرات رسوبی [زمین شناسی] گل آلود - الف) به آب گل آلوده پر از رسوب گویند. - مقایسه شود با: گل آلود، کثیف. - ب) به آب آشفته، بهم خورده و گردابی ...
ضعیف، شنگول، مرطوب سایر معانی: (خودمانی) ابله، احمق، بی شعور، ابدان، پر شهد، خیلی احساساتی، کودن، معتاد به مشروبات
پیروی از عواطف واحساسات، گرایش بسوی احساسات، حالت احساساتی سایر معانی: احساساتی گری، احساسات گرایی، سوهش گرایی، sentimentality گرایش بسوی احساسات
مه دار، پوشیده از مه غلیظ، الوده با دود سایر معانی: مه دار، پوشیده از مه غلیظ، الوده با دود
لکه، بوس و کنار، کثافت، بوسیدن و عشقبازی کردن سایر معانی: رجوع شود به: smutch، (خودمانی)، ماچ، بوس، ماچ کردن، بوس کردن