جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن سایر معانی: مرگ ناپذیر کردن، شهرت همیشگی دادن (eternalize هم می گویند)، جاودان کردن، انوشه کردن، هرگزی کردن، پایا کردن، به ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همیشگی دائمی، ابدی، جاودان، ازلی، سرمد سایر معانی: جاوید، جاویدان، جاودانه، انوشه، پایدار، همیشگی، پاینده، پردوام، بادوام، پایا، دایم، مکرر، پی در پی، لاینقطع، پیوسته، یک ریز، ابدیت، همیشگان ...
نام، شهرت، سر بلندی، اوازه، سابقه، معروفیت، علم کردن، مشهور کردن سایر معانی: ناموری، نیکنامی، بهنامی، آوازه، خوش نامی، نامداری، نام آوری، بلندآوازگی، سرشناسی، (قدیمی) شایعه، زبانزد ...
مصیبت امیز، کشنده، مهلک، وخیم، مقدر سایر معانی: مرگبار، جان گیر، سرنوشت ساز، خطیر، مخرب، ویرانگر، مصیبت بار، زیانبار، فاجعه آمیز، جانگداز، دژرخداد، وابسته به سرنوشت، تقدیری، آینده نما، سرنوش ...
تلفات، مرگ ومیر سایر معانی: تلف شدگی (تلفات)، مرگ (در اثر جنگ یا فاجعه)، کشته، میر، هلاکت، مرگی، مرگباری، کشندگی، مهلک بودن، مرگ آفرینی، شومی، بدیمن بودن، بدفرجامی، سرنوشت بد، مقدر شده، تقدی ...
بزرگ نمایی، پر طمطراقی سایر معانی: پر طمطراقی، بزرگ نمایی [روانپزشکی] بزرگ منشی
شخص، انسانی، وابسته بانسان، دارای خوی انسانی سایر معانی: وابسته به نژاد بشر (گونه ی homo sapiens)، آدمیزادی، بشری، انسی، وابسته به یا توسط انسان ها، (دارای ویژگی های انسانی مانند حسادت یا شج ...
شبیه انسان سایر معانی: انسانواره (به ویژه نیاکان بسیار پیشین انسان)
بی پایان، نا محدود، بی حد، محدود نشدنی سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز
سنگ دل، کینه توز سایر معانی: (در مورد دشمنی و غیره) سرسخت، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر
فنا ناپذیر، از میان نرفتنی، نابود نشدنی سایر معانی: ویران نکردنی (یا نشدنی)، تباهی ناپذیر، خراب نشدنی، نابود نشدنی (یا نکردنی) [برق و الکترونیک] فناناپذیر، ناویرانگر [ریاضیات] فنا ناپذیر، تخ ...
خطر ناک سایر معانی: خطرناک