میانداری [رایانه و فنّاوری اطلاعات] اجرای قوانین در یک نظرآزمایی با اختیارات ویژه
واژههای مصوب فرهنگستان
ملایمت، اعتدال، میانه روی سایر معانی: میانگیری، میان واری، آرامی، متانت، خونسردی، متعادل سازی، (جلسات و مناظرات و غیره) گردانندگی، همایند سروری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی سایر معانی: زیاده روی، بی اعتدالی، زیادتی
تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی سایر معانی: افراطی گری، جزمی بودن، تند روی
زیاده روی، افراط سایر معانی: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفا ...
زیاده روی، افراط، بی اعتدالی سایر معانی: نامیانه روی
درستى، صحت، حقانیت، عدالت، حق بودن
سبک سازی، تخفیف، فرونشاتی، کم سازی، کاهش
ملایم سایر معانی: بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدلانه
جلو گیری، خود داری، نگهداری سایر معانی: خویشتنداری، کف نفس، هر وسیله ی بازداری: مانع، بند، قید، محدودیت، کرانبند، مهار، بازدار، لگام، افسار، محدودیت آزادی، بازداشت، بازداری، ممانعت، منع، مرز ...
هشیاری، متانت، اعتدال سایر معانی: هشیاری (در برابر: مستی drunkenness)، میانه روی