immoderation
/ɪmɔdəreɪʃən/

معنی

زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی
سایر معانی: زیاده روی، بی اعتدالی، زیادتی

دیکشنری

ناکارآمدی
اسم
indulgence, extravagance, surfeit, exceeding, immoderation, intemperanceزیاده روی
excess, extravagance, immoderacy, immoderation, inclemency, intemperanceبی اعتدالی
excess, surplus, immoderation, residueزیادتی

ترجمه آنلاین

بی اعتدالی

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.