moderation
معنی
ملایمت، اعتدال، میانه روی
سایر معانی: میانگیری، میان واری، آرامی، متانت، خونسردی، متعادل سازی، (جلسات و مناظرات و غیره) گردانندگی، همایند سروری
سایر معانی: میانگیری، میان واری، آرامی، متانت، خونسردی، متعادل سازی، (جلسات و مناظرات و غیره) گردانندگی، همایند سروری
دیکشنری
تعدیل
اسم
moderation, temperance, sobriety, meanاعتدال
moderation, temperanceمیانه روی
amenity, gentleness, leniency, calmness, mildness, moderationملایمت
ترجمه آنلاین
اعتدال
مترادف
balance ، calmness ، composure ، constraint ، coolness ، dispassionateness ، equanimity ، fairness ، forbearance ، golden mean ، judiciousness ، justice ، justness ، lenity ، measure ، mildness ، moderateness ، patience ، poise ، quiet ، reasonableness ، restraint ، sedateness ، sedation ، sobriety ، steadiness ، toleration
متضاد
extreme ، indulgence ، intemperance ، intensity ، outrageousness ، severity ، unlimitedness ، violence ، wildness