متفق، متفق، موتلف، هم پیمان، متحد، متفق کردن سایر معانی: (جنگ های داخلی امریکا - c بزرگ) وابسته به ایالات جنوبی، جنوبی، طرفدار جنوب، (در امور غیرقانونی) همدست، شریک جرم، توطئه گر، عضو کنفدرا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یکی شده، دارای شخصیت حقوقی، بصورت شرکت درامده سایر معانی: (شرکت) به ثبت رسیده، سهامی، شرکتی، تن آوردی، دارای ویژگی های شرکت های سهامی، مشترک، گروهی، جمعی، انبازین، (قدیمی) متحد، یکپارچه، همب ...
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
انجام شده، وقوع یافته سایر معانی: (اسم مفعول فعل: do) انجام شده، کرده، پایان یافته، پخته، (از نظر اجتماعی) قابل قبول، پسندیده، (عامیانه) باشه، قبول، با کمال میل، (عامیانه) 1- مرده، نابود، تب ...
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته سایر معانی: انگیخته، هیجان زده، شوریده [ریاضیات] برانگیخته، تهییج شده
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط سایر معانی: شاد، سرزنده، مسرور، خوشحال، سبکدل، پدرام، درخشان، سروربخش، معاشرتی و لذت گرای، همجنس باز (به و ...
خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود سایر معانی: مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیم ...
پرشور و حرارت، پراحساسات، برانگیخته، تهییجشده، بهوس افتاده، به جنبش درامده
اهل صنعت، صنعتی، دارای صنایع بزرگ سایر معانی: هوتخشانه، هوتخشی، پیاواری، وابسته به کارگران صنعتی، (معمولا جمع) سهام شرکت های صنعتی، اوراق قرضه ی صنایع [برق و الکترونیک] صنعتی [صنعت] صنایع، ص ...
پر باد، متورم سایر معانی: آماسیده، آماس کرده، پف کرده، باد شده (یا کرده)، آماهیده، (قیمت و پول و ارقام) دچار تورم، تورمی، بیشبودی، دچار بیشبود، باد کرده، باد در استین انداخته، مغرور، بالابرد ...
زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف سایر معانی: شیک، متداول، (به) مد روز، سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول، خود ساز، مغرور، گستا
جاز مانند سایر معانی: دارای ویژگی های موسیقی جاز، نمایشی و سطحی، چشمگیر ولی کم مایه