معنی

انجام شده، وقوع یافته
سایر معانی: (اسم مفعول فعل: do) انجام شده، کرده، پایان یافته، پخته، (از نظر اجتماعی) قابل قبول، پسندیده، (عامیانه) باشه، قبول، با کمال میل، (عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکست خورده، بازگشت شود به do

دیکشنری

انجام شده
صفت
done, accomplished, out-and-outانجام شده
doneوقوع یافته

ترجمه آنلاین

انجام شد

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.