دما، درجه حرارت، درجه گرما سایر معانی: گرما، حرارت، تب [خودرو] شدت دما [شیمی] دما [عمران و معماری] درجه حرارت - دما [برق و الکترونیک] درجه، حرارت، دما [صنایع غذایی] درجه حرارت، دما [مهندسی گ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تازه کار، ادم تازه وارد، پیش اهنگ تازه کار سایر معانی: (امریکا)، تازه وارد، نازک نارنجی، سختی ندیده، مغرب امر
زمین، سرزمین، خاکی، دنیوی، زمینی سایر معانی: وابسته به کره ی زمین، دنیوی (در برابر: اخروی)، این جهانی، کره ی زمین
تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی سایر معانی: دران حدود، درهمان نزدیکی، تقریبا
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء سایر معانی: شی، (معمولا جمع) وضع (اوضاع)، کار(ها)، قلم (اقلام)، (معمولا جمع) متعلقات شخصی، اثاث، لوازم، وسایل، (برای بیان محبت یا همدردی ...
موضوع، سرفصل، مبحث سایر معانی: مقوله، باره، عنوان، (در اصل) طوبیقا، گنجینه ی مباحث و استدلال ها، مبحک، ضابطه [برق و الکترونیک] عنوان، موضوع [ریاضیات] جدول، بحث، موضوع، عنوان، مبحث ...
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع، تام، کلی، مجموع، کل، مطلق، کامل، جمع کردن سایر معانی: سرجمع، تمام و کمال، محض، صرف، جمع زدن، جمع بستن، (به هم) افزودن، سرزدن به، بالغ شدن بر، رسیدن به، (امریکا - ...
رونوشت سایر معانی: ترا نوشت، نسخه، نوشته، سواد، نسخه رونوشت [حقوق] رونوشت استنساخ شده، سواد مذاکرات
بی مزه، بدیهی، مبتذل، بیهوده، ناچیز، نا قابل، چیزهای بی اهمیت، جزیی سایر معانی: کم اهمیت، جزئی، پیش پا افتاده، خرده ریز، کم مایه [مهندسی گاز] بلااثر، بی ارزش [ریاضیات] بدیهی، بیمایه، واضح، م ...
راست، بدرستی، صادقانه، براستی، بطور قانونی، باشرافت، بخوبی، با حقیقت سایر معانی: واقعا، به راستی، حقیقتا، (معمولا به صورت ندای حاکی از شگفتی یا تایید و غیره) راستی !، عجب !، (در پایان نامه ه ...
رخ دادن، خیش کشیدن سایر معانی: 1- دولا کردن، بالا زدن و دوختن، تو گرفتن، کوتاه کردن (لباس) 2- نمودار کردن، کشف کردن، پدیدار کردن 3- (جریان یا صدای چیزی را) زیاد کردن، بلند کردن، 4- (در جاده ...
مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز سایر معانی: خامدست