سرهم بندی، ناشیگری، خطا کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن سایر معانی: دستکاری و خراب کردن (چیزی)، انگولک کردن، بد درست کردن، با ناشیگری کار کردن، سمبل کردن، ضایع کردن، تعمیر بد، اشتباه کاری، ش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط سایر معانی: (تداعی منفی) دیوان سالاری، کاغذبازی، مقررات خشک ...
سوداگر، کاسب، بازرگان (بیشتر به جای businessman و businesswoman به کار می رود)
موافق، مهربان، خوشخو سایر معانی: مطیع، فرمانبردار، پذیرا، ماده انجام ,قبول کننده ,فروتن ,تسلیم شونده
رفتار، سلوک، عمل اوردن، هدایت کردن، اداره کردن، بردن سایر معانی: اجرا، مدیریت، اداره، راهنمایی کردن، همراهی کردن، مشایعت کردن، مدیریت کردن، اجراکردن، (با: -self) مواظب رفتار خود بودن، (خوب) ...
حراست (یا حفاظت یا نیکداشت) منابع طبیعی، حفاظت زیست بوم، (انگلیس) انجمن نیکداشت (که کارش سرپرستی امور مربوط به جنگل ها و رودها و آب های ساحلی و غیره است)، کمیسیون نگهداری جنگلهاوشیلات ومنابع ...
حسابداری، ارزیابی سایر معانی: (حسابداری) برآورد هزینه (روش محاسبه و سرشکن کردن و ثبت هزینه های فراوری و پخش) [حسابداری] حسابداری صنعتی
رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار سایر معانی: حرف شنو
تسلط داشتن، چیره شدن، حکمفرما بودن، تفوق یافتن، غالب امدن بر سایر معانی: چیره شدن بر، غالب شدن، حاکم بودن بر، زیر سلطه ی خود درآوردن، تحت الشعاع قرار دادن، به خود اختصاص دادن، (از نظر ارتفاع ...
حکومت، قلمرو، ملک سایر معانی: حاکمیت، چیری، سلطه، فرمانروایی، حکم فرمایی، (سرزمین تحت حکومت یا قیمومیت) قلمرو، مستعمره، آبادگان، (سابقا - d بزرگ) کشور خود مختار (و عضو کشورهای مشترک المنافع ...
ساده، ملایم، اسوده، سبک، روان، اسان، سهل، بی زحمت، بدون اشکال سایر معانی: آسان (در برابر: دشوار difficult)، (بی درد و هراس و اشکال) آسوده، مرفه، بی درد سر، بی دغدغه، راحت، آرام، غنوده، راحتی ...
مثل آب خوردن