معنی

تسلط داشتن، چیره شدن، حکمفرما بودن، تفوق یافتن، غالب امدن بر
سایر معانی: چیره شدن بر، غالب شدن، حاکم بودن بر، زیر سلطه ی خود درآوردن، تحت الشعاع قرار دادن، به خود اختصاص دادن، (از نظر ارتفاع بر چیزهای دیگر) مسلط بودن، فرازیدن، (مسابقه و غیره) در صدر قرار داشتن

دیکشنری

تسلط داشتن
فعل
dominateتسلط داشتن
overcome, dominate, prevailچیره شدن
dominate, reignحکمفرما بودن
overmatch, dominateتفوق یافتن
dominate, surmountغالب امدن بر

ترجمه آنلاین

مسلط شوند

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.