بطور پوک یا مجوف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستطیلی پخشیده [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل مستطیل در گیاهان که نسبت طول به عرض آن دو به سه باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] تابع آهسته ی صعودی
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
ءزروی احتیاط، باتوجه، بامواظبت
عمل کشیدن سایر معانی: کامپیوتر : روشى که باعث مى شود تصویر گرافیکى نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند [کامپیوتر] روشی که باعث می شود تصویر گرافیکی نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند [نساجی ...
بکندی، کند، بسنگینی، سنگین، بطورتیره
از روی بیحالی، از روی ضعف، آهسته، بطور بیروح یا بی حالت
به تنبلى
توده مردم، عامی، ادم طبقه سوم، دانشجوی سال اول نیروی دریایی، بی ادب، خشن، خشن ورذل سایر معانی: (روم باستان) عضو پایین ترین طبقه ی اجتماعی، عامی (در برابر: اشرافی یا اعیان patrician)، آدم بی ...
با خواب آلودگی، به طور خوابکی، خوابکی، بطور خواب الود
ساده، افتاده، بی تکلف، بی ادعا، بی تصنع سایر معانی: نامغرور، فروتن، متواضع