slowly
معنی
بارامی، سست، باهستگی، یواش
سایر معانی: اهسته، به اهستگی، رفته رفته، بتدریج
سایر معانی: اهسته، به اهستگی، رفته رفته، بتدریج
دیکشنری
به آرامی
قید
slowlyیواش
andante, slowly, stillyبارامی
sluggishly, slowlyسست
slowly, leisurelyباهستگی
ترجمه آنلاین
به آرامی
مترادف
calmly ، casually ، deliberately ، gently ، gradually ، haltingly ، languidly ، lazily ، leisurely ، nonchalantly ، unhurriedly