یک وری سایر معانی: از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کردن، بالا و پایین رفتن، تپیدن سایر معانی: ورجه و ...
(امریکا - خودمانی - زن) دارای بقچه بندی خوب، کمی چاق ولی خوش هیکل
لوازم التحریر، نوشت افزار سایر معانی: نوشت افزار، لوازم التحریر [حسابداری] ملزومات اداری ؛ نوشت افزار
بیگانه، غریب، اجنبی سایر معانی: غریبه، خارجی، برون مرزی، در غربت، ناآشنا، نامانوس، نامحرم، بیگانه کردن
رشوه دادن، مداخله وفضولی کردن، مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن سایر معانی: (شخص یا اسباب) تپانگر، چپاننده، کوبگر، درفشر، (قدیمی) تمهید کردن، مقدمه چینی کردن، زمینه سازی کردن، نقشه طرح کردن، نا ...
جهان سوم
نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع سایر معانی: پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور ...
بادی که در عرض درّه براثر نیروی شناوری به سوی بالا یا پایین شیب میوزد [علوم جَوّ]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی بالۀ مخاطی ـ پیرااستخوانی که به شکل لبۀ پاکت صرفا در راستای افقی لثه ایجاد میشود [پیوند]
حداکثر عرض جاپای تایر در شرایط مشخص اندازهگیری [مهندسی بسپار - تایر]
فعالیتهای امنیتی فیزیکی و روشی و شخصی که پدیدآورندگان در محیط کار خود به کار میبرند [مهندسی مخابرات]