تکه، قرص نان، کله قند، وقت را بیهوده گذراندن، ولگردی کردن، پرسه زدن سایر معانی: گرده ی نان، یک عدد نان (به ویژه نان ساندویچی)، (هر تکه ماده ی خوراکی به شکل نان ساندویچی) کوفته، قلمبه، کله، پ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انگلیس) قند خرد کرده، مکعب قند، قند حبه، قند کله
(خوراک پزی - یک قطعه گوشت چرخ کرده که آن را پخته و مثل نان ساندویچی می برند) میت لوف (meat loaf هم می نویسند)
کوه کله قندی (در مدخل لنگر گاه شهر ریودوژانیرو - برزیل)
کله قندی، کله قند، بشکل کله قند سایر معانی: loaf sugar کله قند، کله قند، کله قندی، بشکل کله قند
کیک، قالب، قرص، بشکل کیک دراوردن، قالب کردن سایر معانی: (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) ...
اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن سایر معانی: (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت ...
(به واسطه تردید و دودلی) وقت تلف کردن، من من کردن، این دست آن دست کردن، اتلاف وقت کردن، بیهوده وقت گذراندن، دل دل کردن، دوبشک بودن، تاخیرکردن
زنبور عسل نر، سخن یکنواخت، طفیلی، وزوز کردن، وزوز، یکنواخت سخن گفتن سایر معانی: مفت خوری کردن، تن پروری کردن، (جانورشناسی) زنبور عسل نر، مورچه ی نر، آدم بیکاره، هواپیمای بی خلبان (که با رادی ...
تکه بزرگ، کلوخه سایر معانی: تکه ی بزرگ (به ویژه گوشت یا نان)، گوشتپاره، پاره ی نان، قلنبه، راسته ی گوشت، (خودمانی) مرد خوش هیکل و جذاب، هیکل دار و گیرا، (مرد) تیکه
علوم مهندسى : بى بارى
کاهل، تنبلی کردن سایر معانی: کار نکردن، (معمولا با: away) وقت را به بطالت گذراندن