معنی
سایر معانی: (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) قالب، کلوچه، (هر چیزی که سفت شده یا بسته شده باشد مثل گل یا خون)، کبره، پوسته، لخته، دلمه، قشر، کبره بستن، پوسته بستن (مثل گل و لای)، دلمه بستن (مثل خون)
[زمین شناسی] یخ، کیک/ سله یخ.
[نساجی] کیک ریسندگی - بسته نخ فیلامنت ویسکوز که در حین ریسندگی در جعبه topham درست می شود
[معدن] کیک (عمومی فرآوری)
[نفت] اندود
[آب و خاک] قشر گل