قصد، خیال، زمینه، طرح، نقشه، تدبیر، طراح ریزی، تدبیر کردن، طرح کردن، قصد کردن، تخصیص دادن سایر معانی: نقشه ی چیزی را طرح کردن، انگاره کشی کردن، نقشه کشیدن، طرح و اجرا کردن (به ویژه امور هنری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه، خانه نشین شدن، منزل گرفتن، پناه دادن، جا دادن، منزل دادن سایر معانی: کده، سرا، خانواده، (ساختمان ...
ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، امر، سیاق، دسته، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین ...
عقار سایر معانی: مقدمات( در قیاس) قانون ـ فقه : خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج مى شود خانه و متعلقات ان روانشناسى : مقدمات [ریاضیات] مقدمات، مفروضات
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه سایر معانی: پیش نویس، مسوده، شکل واره، دیسه نما، نمودار، دیاگرام، مدل [کامپیوتر] طرح ؛ مدل ؛ شما ؛ الگو [ریاضیات] شکل، نمودار، طرح
مقر، جا، موقعیت، مکان، محل، زمین زیر ساختمان سایر معانی: بودگاه، - گاه، زمین، قواره، قطعه زمین، (در جا یا موقعیت معینی) قرار دادن، قرار گرفتن [شیمی] جا، محل، موقعیت، مکان [عمران و معماری] مح ...
حیله جنگی، تدبیر جنگی، لشکرارایی سایر معانی: (در جنگ) ترفند، حیله ی رزمی، ستاوه، ترفنده، تمجید
تقسیم یک محوطۀ باستانی به شبکهای از مربعات برای ثبت آسانتر پدیدارها و اشیا در هنگام کاوش|||متـ . شبکهبندی محوطه site grid [باستانشناسی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پیکربندی تأسیسات و سازههای اولیه که باید در ساختگاه برپا شود [مدیریت - مدیریت پروژه]