معنی

خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه، خانه نشین شدن، منزل گرفتن، پناه دادن، جا دادن، منزل دادن
سایر معانی: کده، سرا، خانواده، (ساختمان یا اتاقی که کاربرد ویژه ای دارد) ساختمان، بنا، ساختمان خوابگاه (دانشجویی یا مذهبی)، جایگاه طلاب، تالار، باشگاه دانشجویی، مجلس شورا، موسسه، مزون، خاندان، سلسله، (تئاتر و کنسرت و غیره) تماشاچیان، حضار، باشندگان، نمایش، سئانس، قمارخانه، میخانه، محل نیایش، نیایشگاه، کلیسا، مسجد، خانه دادن به، مسکن دادن، پوشاندن، محافظت کردن، زیست کردن در، منزل کردن، خانه گرفتن، لانه کردن، (مدرسه و دانشگاه) شاگردان هر دسته (به ویژه در مسابقات)، (هریک از دوازده خانه ی منطقه البروج) برج، منزل گزیدن
[عمران و معماری] بناکردن - ساختن - خانه
[برق و الکترونیک] خانه

دیکشنری

خانه
اسم
house, home, cell, building, room, shackخانه
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwellingمنزل
housing, dwelling, house, habitation, lodging, settlementمسکن
place, room, space, case, seat, houseجا
houseسرای
household, houseاهل خانه
place, position, station, seat, houseجایگاه
monastery, convent, abbey, house, friary, inhabitationخانقاه
inmate, household, houseاهل بیت
tower, pylon, house, steeple, constellation, monthبرج
manse, houseمحل سکنی
houseمنزلگاه
seat, breech, house, nestنشیمن
فعل
accommodate, house, home, lodge, roof, shelterمنزل دادن
houseخانه نشین شدن
accommodate, incorporate, house, embed, infix, insertجا دادن
shelter, harbor, refuge, house, embower, ensconceپناه دادن
houseمنزل گرفتن

ترجمه آنلاین

خانه

مترادف

جمله‌های نمونه

They are planning to renovate their old house next year.

آنها قصد دارند سال آینده خانه قدیمی‌شان را بازسازی کنند.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.