قانونی بودن، تطبیق، مشروعیت، روایی، اباحت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلاف قانون، غیر قانونی
مصوب، مجاز، معتبر، روا، مورد تایید و تصدیق، ماذون، دارای اختیار [صنعت] مجاز، مصوب
ساق چکمه، مشروب قاچاق، معامله قاچاقی انجام دادن سایر معانی: (ساختن یا حمل یا فروش هر چیز به طور غیرقانونی به ویژه مشروبات الکلی) گریزه، قاچاق، غیرقانونی، ممنوعه، بدنه ی چکمه، استوانه ی چکمه ...
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
موثر، انجام شدنی سایر معانی: (تولید کننده ی اثر دلخواه) کاری، برگر، مفید، ثمربخش، برآور، واقعی، موجود، (دارای ارزش قانونی) معتبر، قانونی، قابل اجرا
(حقوق) بازداشت ناسزاوار، توقیف غیرقانونی [حقوق] باز داشت (یا توقیف) غیر قانونی
(حقوق) زندانی کردن ناسزاوار، حبس غیرقانونی [حقوق] بازداشت غیر قانونی
غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع سایر معانی: غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام [کامپیوتر] غیر مجاز [حقوق] غیر قانونی، خلاف قانون، نامشروع
حرامزاده، غیر مشروع، ناروا سایر معانی: (فرزند) نامشروع، غیرمستدل، ناوارد، غلط، ناموجه، نامعقول، غیرقانونی، نامجاز، قدغن [حقوق] ناشروع، ناحق، حرامزاده
شرعی، قضایی، وابسته بدادگاه سایر معانی: طبق دستور قاضی یا دادگاه، وابسته به قضات و دادگاه ها و نحوه ی کار آنها، دادگاهی، قاضی مانند، شایسته ی مقام قضاوت، منصفانه، بی طرفانه، خردمندانه، ژرف ب ...
درستی، قانونی بودن، حقانیت، برحق بودن سایر معانی: قانونیت، مشروعیت، حق به جانبی [حقوق] مشروعیت، حقانیت، قانونی بودن