خمیرمایه، ماده ای که خمیر را ور می آورد، ورآور (leavening agent هم می گویند) [صنایع غذایی] ور آمدن : بالا آمدن خمیر بر اثر تخمیر. میکرو ارگانیسم عامل ساکارومایسس سرویزیه است.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوام، عمر، جان، حیات، مدت، زندگی، زیست، دوران زندگی، حبس ابد، رمق سایر معانی: انسان زنده، آدم جاندار، شخص، نفر، موجودات، طبقه ی ویژه ای از جانداران، زیست مندان، زندان ابد، برای تمام عمر، مای ...
(کالایی که برای جلب مشتری ارزان و یا حتی با ضرر فروخته می شود) کالای مشتری آور، کالایی که با ضرر فروخته میشود برای جمع کردن مشتری
1- قدیمی و پر ارزش، سزاوار نگهداری در موزه 2- زهوار در رفته، مال عهد بوق
(فرانسه) چیز هنری، زیور هنری (معمولا اشیای کوچک هنری مانند گلدان یا سنجاق سینه)
تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت
(با جزئیات) شرح دادن، بازگو کردن، حکایت کردن، روایت کردن، (یکی یکی) گفتن، (به ترتیب) بر شمردن، شمارش مجدد، بازشماری، واشماری، دوباره محاسبه کردن، بازشمردن، واشمردن، برشمردن، یکایک گفتن، تعری ...
نقل کردن، گفتن، شرح دادن، باز گو کردن، گزارش دادن سایر معانی: (خبر یا داستان و غیره) نقل کردن، حکایت کردن، روایت کردن، سرگذشت گفتن، واگفتن، مربوط کردن، ربط دادن، وابسته کردن، همبسته کردن، را ...
تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی، توده، توده کردن، تکان دادن، ترساندن، تکان سخت خوردن، دچار هراس سخت شدن، هول و هراس پیدا کردن سایر معانی: تکانه، ...
غارتگر، ادویه، چاشنی غذا، ادویه زدن، ادویه زدن به سایر معانی: (مجازی) هر چیز که گیرایی یا زیبایی را بیشتر کند، بوزار زدن، گیراتر کردن، خوشمزه تر کردن، دارای رنگ و بو کردن، دیگ افزار، بوی ادو ...
تحریک، انگیزش، برانگیختن سایر معانی: تحریک، برانگیختن، انگیزش [برق و الکترونیک] انگیزش [صنایع غذایی] تحریک، برانگیختن، انگیزش [مهندسی گاز] تحریک، برانگیختن
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل سایر معانی: شایعه، ماجرا، قضیه، ماوقع، رویداد، شوخی، جوک (joke)، لطیفه، رجوع شود به: short story، طرح داستان، رشته ی داستان، (عامیانه ...