leavening
معنی
خمیرمایه، ماده ای که خمیر را ور می آورد، ورآور (leavening agent هم می گویند)
[صنایع غذایی] ور آمدن : بالا آمدن خمیر بر اثر تخمیر. میکرو ارگانیسم عامل ساکارومایسس سرویزیه است.
[صنایع غذایی] ور آمدن : بالا آمدن خمیر بر اثر تخمیر. میکرو ارگانیسم عامل ساکارومایسس سرویزیه است.
دیکشنری
معطر کردن
فعل
leavenمخمر کردن
knead, pulp, make a dough, impaste, leaven, malaxateخمیر کردن
leavenور اوردن
ترجمه آنلاین
خمیر شدن
مترادف
adjuvant ، agitator ، enzyme ، ferment ، goad ، impetus ، impulse ، incendiary ، incentive ، incitation ، incitement ، leaven ، motivation ، radical stimulus ، reactant ، reactionary ، spark plug ، spur ، stimulant ، synergist ، wave maker ، yeast