[سینما] درام صمیمانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صمیمانه، با اشنایی زیاد، با اگاهی زیاد
برادرانه، از روی مهربانی، از روی دوستی سایر معانی: برادر وار، مهربان و صمیمی
یار، رفیق، خیلتاش سایر معانی: دوست، (شیرازی) کاکو، (عامیانه) دوست جون جونی بودن یا شدن، به عنوان هم رزم برگزیدن، (امریکا - عامیانه)، روش تعیین همیار (در جبهه ی جنگ و ماموریت های پلیسی و غیره ...
پر حرف، وراج سایر معانی: علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت
صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی، پهلوی یکدیگر، محرمانه
یار، محکوم، صمیمی، خوش مشرب سایر معانی: دوست مانند، گرم، گرم گیر
خوش برخورد، قابل معاشرت، شایسته رفاقت سایر معانی: خوش مشرب، معاشرتی، خونگرم، خوش صحبت
راحت، دنج، گرم و نرم سایر معانی: آسودبخش، گرم و دوستانه، 3 - روقوری (پارچه ای که برای گرم نگه داشتن روی قوری یا کتری و غیره می گذارند)، رو کتری، رو دیگ، دم کن (در انگلیس cosy هم می نویسند) ...
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی
مانوس، وارد در، اشنا، خودمانی سایر معانی: آشنا، شناس، شناسا، بی رودربایستی، ندار، خودی، بی تکلف، پر رو (به ویژه کسی که بدون مناسبت لحن و رفتار خودمانی اتخاذ می کند)، گستاخ، بیش از حد خودمانی ...
تماما، کاملا سایر معانی: لااقل، دست کم (رجوع شود به: full)، به طور کامل، کلا، درست، تمام و کمال، به وفور، به فراوانی، سیر