ساکن، اهل بیت، اهل، زندانی سایر معانی: بیمار (در بیمارستان روانی)، مقیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
داخلی، باطنی، خودمانی، درونی، تویی، روحی سایر معانی: درونین، اندرونین، معنوی، نهان، نهفته [برق و الکترونیک] داخلی [مهندسی گاز] داخلی، درونی [نساجی] درونی - داخلی [ریاضیات] داخلی ...
داخلی، درونی، دور از مرز، دور از کرانه سایر معانی: درونین (در برابر: برونی exterior)، درون کشوری، (واقع در داخل سرزمین نه مرزهای آن) درون سرزمینی، درون مرزی، باطنی، کنه، اندرون، درون سرزمین ...
از درون، در درون، به سوی درون، درونا، باطنا، از ته دل، ازتو، روحا، درست، کاملا
خون ریزی، کشتار، قتل عام کردن سایر معانی: کشتار همگانی، همه کشی، قتل عام، شکست قاطع (به ویژه در مسابقه)، سخت شکست دادن، سخت آسیب رساندن، صدمه ی شدید زدن، کشتار همگانی کردن، همه کشی کردن، کشت ...
یاغو، صدای گربه، میو، مرغ نوروزی اروپایی، اصطبل، در اصطبل نگهداری کردن، موی ریختن، میومیو کردن، حبس کردن، پر ریختن سایر معانی: (معمولا با: up) در قفس کردن، محبوس کردن، (از نظر) پنهان کردن، ق ...
شهروند، تبعه، قومی، ملی، وابسته به قوم یاملتی سایر معانی: مردمگانی، هاوشی، میهنی، میهن دوستانه، همگانی، عمومی، مربوط به سرتاسر کشور، (امریکا) فدرال (در برابر: ایالتی state)، (معمولا جمع) مسا ...
مایل دریایی (برابر با 1852 متر)، میل دریایی انگلیس معادل 0806 فوت، میل دریایی امریکامعادل 02/0806 فوت [برق و الکترونیک] مایل دریایی معیار اندازه گیری طول برابر با 1 دقیقه از قوس روی سطح زمین ...
سیاست، علم سیاست، سیاست شناسی سایر معانی: امور سیاسی، فعالیت های سیاسی، خط مشی، تدبیرگان، سیاست بازی، سیاست چی گری، هوچی گری سیاسی، بند و بست سیاسی، زد و بست، عقیده (یا عقاید) سیاسی، (با فعل ...
اسیر، زندانی سایر معانی: محبوس، (مجازی) اسیر، بازداشتی [حقوق] زندانی، محبوس
انتقال دهنده، ناقل، منتقل کننده، ترابرگر، دستگاه ناقله، ناقل سایر معانی: ترابرگر، انتقال دهنده، منتقل کننده، دستگاه ناقله، ناقل [عمران و معماری] انتقال دهنده [نساجی] جلودهنده پارچه [ریاضیات] ...
(noun) وب سایت، سایت اینترنتی، تارنما، وب گاه، پایگاه اینترنتی [کامپیوتر] سایت وب کامپیوتری که اطلاعات را در شبکهی جهانی وب قابل دسترس می کند.