interior
معنی
سایر معانی: درونین (در برابر: برونی exterior)، درون کشوری، (واقع در داخل سرزمین نه مرزهای آن) درون سرزمینی، درون مرزی، باطنی، کنه، اندرون، درون سرزمین
[سینما] داخلی یا درونی - درون فیلمبرداری - داخلی (در مورد صحنه و محوطه فیلمبرداری ) - داخلی - صحنه داخلی
[مهندسی گاز] داخلی
[ریاضیات] درون، درونی