معنی

شهروند، تبعه، قومی، ملی، وابسته به قوم یاملتی
سایر معانی: مردمگانی، هاوشی، میهنی، میهن دوستانه، همگانی، عمومی، مربوط به سرتاسر کشور، (امریکا) فدرال (در برابر: ایالتی state)، (معمولا جمع) مسابقات ملی (در برابر: محلی)، سرتاسری، (شرکت ها و غیره) اداره مرکزی، سازمان مرکزی
[حقوق] ملی، داخلی، کشوری، تبعه

دیکشنری

ملی
اسم
national, vassalتبعه
citizen, nationalشهروند
صفت
national, public, popularملی
ethnic, national, familialقومی
nationalوابسته به قوم یاملتی

ترجمه آنلاین

ملی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.